غزل جوووونیغزل جوووونی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

(◕‿◕) غزل جون دردونه مامانی و بابایی (◕‿◕)

آتلیه 3 سال و 6 ماهگی

به نام خدای خوبم عکس های آتلیه سال 95 به مناسبت شب یلدا ... در 3 سال و 6 ماهگی فسقل خانمی ما   اینم تم شب یلدایی با یار غار غزل جون... ضحا خانم گل... لبتون تا همیشه خندون باشه عزیزانم خدایا شکرت ...
28 اسفند 1395

آذر تا بهمن 65

به نام خدای مهربونم اینم سری عکس های آذر ماه تا بهمن ماه امسال یه روز قشنگ پاییزی تو پارک باغزل جونم عالی بووود خیلی عکس های خوشکل انداختیم     قرتی خانم خوشتیپم عاشق عینکشه فدای خنده هات مادر یه روز فوق العاده عااالی با عزیزانم یه گردش سه نفره که واقعا بهش احتیاج داشتیم ممنون از بابایی خوب و مهربون که همیشه و همه جا کنارمون هست سرگرمی این روزهای ما درست کردن کاردستی های کاغذی خوشکل اینا هم قلب های کاغذی و قاب عکس برای درب اتاق غزل جونی ام خوشکل مامان کاردستی درست کردن و مخصوصا چسب بازی...
27 اسفند 1395

خاطرات شهریور تا آذر 95

مهمترین اتفاق ماه شهریور شکستن دست غزل بود خیلی خیلی وحشتناک و درد آور فقط تو یه لحظه اتفاق افتاد و خدا دوباره غزل و به من و باباش برگردوند وقتی فیلم افتادنش تو مغازه رو دیدیم فقط گریه کردیم که خدایا شکرت که دخترمون زنده هست به طور وحشتناکی از روی میز تو مغازه  کنار یه میخ ایستاده بزرگ  و آجر شکسته تیز افتاد که اگه میخ تو سرش میرفت و تیزی آجر به سرش میخورد.... خدا یا شکرت بابت غزلم خداروشکر فقط دستش شکست و چیز دیگه ای نشد امسال برای بار دوم موهای غزل و کوتاه کردم هزار ماشالله موهاش پر پشته و اذیتش میکرد بازم بنفشه جون زحمتش و کشید و دخترم مث همیشه خااا...
15 اسفند 1395
1